خوبی های از یاد نرفتنی*:)
وقت هایی که بابا با صدای بلند میگه که مهلا خیلی باهوشه
و هر وقت به حرفش گوش نکردم ضرر دیدم ، کلی ذوق میکنم ،
وقتایی که میگه آدم بودن خیلی سرش میشه و خوب حرف میزنه ،
تو دلم براش قربون صدقه میرم ،
وقتایی که میگه بیشتر از سنش حالیشه ،
احساس غرور میکنم ،
وقتایی که به مامان میگه مهلامون یه دونه س ،
میخوام بهش بگم که فرشته ی ِ عزیز خونه
این دخترک تو دستای تو بزرگ شده
و تو و ماما تموم مسیر زندگیشو براش کم نذاشتین ،
میخوام بهش بفهمونم که من هر چی باشم خوبی هامُ از خودش به ارث بردم
و بدی هام _که میدونم از خوبی هام بیشتره_ همش اکتسابی بودِ از بعدِ تولدم ، تو این دنیا !
نظرات شما عزیزان: